7/12/90===>نوشته شماره12

دو شنبه 8 اسفند 1390
ن : monica

7/12/90===>نوشته شماره12

نمیدونم چی باید بگم!حتی هیچ بسم اللهی به ذهنم نرسید که بنویسم بالای نوشتم..اصلا مخم قاطی شده..وقتی دقیق فکر میکنم میبینم سعید فاطمه رو دوست داره و من نباید مانع هیچی بشم..نباید مثله یه نخاله محبت گدایی کنم!نمیدونم...شایدم اشتباه میکنم..اما هرجور که باشه من دلم نمیخواد دنبال کسی برم..دیگه واقعا نمیخوام بهش فکر کنم..بالاخره این قضیه هم به یه جا کشیده خواهد شد..نمیدونم..دیگه بی خیالش..سعید یه پدیده تو زندگی من بود که تموم شد..تموم تموم تموم..



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: my daily memory، ،



تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان story of monica و آدرس monica.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.